ریحانه النبی

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

داستان کوتاه

26 بهمن 1396 توسط آمنه سپهوند

#داستان_کوتاه

?گروهی در حال عبور از غار تاریکی بودند که سنگهایی را زیر پایشان احساس کردند.

?بزرگشان گفت: اینها سنگ حسرتند.

?هرکس بردارد حسرت می خورد، هر کس هم برندارد باز هم حسرت می خورد.

?برخی گفتند پس چرا بارمان را سنگین کنیم؟ برخی هم گفتند ضرر که ندارد مقداری را برای سوغاتی بر می داریم.

?وقتی از غار بیرون آمدند فهمیدند که غار پر بوده از سنگهای قیمتی.

?آنهایی که برنداشته بودند حسرت خوردند و بقیه هم حسرت خوردند که چرا کم برداشتند.

?زندگی هم بدین شکل است

✨در قیامت"یوم الحسرت"هم اگر اعمال صالحی نداشته باشیم حسرت می خوریم و اگر داشته باشیم باز هم حسرت میخوریم که چرا کم.

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: بدون موضوع لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

ریحانه النبی

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس